در واپسین لحظات این شب تلخ و عبوس
از قاب پنجره ای که ماه کم کم در آن رنگ می بازد
به گرگ و میش آسمان می نگرم
تمام شب پلکهای قهر آلودم
از هم دوری گزیدند
و من نیلوفرانه به گرد خاطراتی سرد
پیچ و تاب می زدم
اینک سپیده در انتظار دمیدن است
وچشمان خسته ای
در انتظار لحظه ای خاموشی
و خاطراتی که در زیر پرده ی رنگ باخته ی شب پنهان می شود
در اندیشه ی شبی دیگر...